سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کارون

ما اهل کوفه نیستیم

« درست سال شصت و دو

لحظه تحویل سال

رفته بودیم تو سنگر

رفته بودیم عشق و حال

 

علی بود و عقیلی

من بودم و مرتضی

همون که گاز خردل

صورتشو سوزونده

 

میسوزه و میخنده

خیلی خیلی آرومه

به من میگه داداش جون

کار منم تمومه.

 

مرتضی منم ببر

یا نرو، پیشم بمون

میزنه تو صورتش

داد میزنم مامان جون

 

مامان میاد و دسته

بابا جون و میگیره

بابام با این خاطرات

روزی یک بار میمیره

 

فقط خاطره نیست که

قلب اونو سوزونده

مصلحت بعضی ها

پشت اونو شکونده

 

برا بعضی آدما

بنده های آب و نون

قبول کنین به خدا

بابام شده نردبون

 

همون هایی که راه

دزدی رو خوب میدونن

ما خون دادیم و اونها

عین زالو میمونن

 

دشمنهای انقلاب

ترسوهای بی پدر

اهای غنیمت خورها

هش بابا یواشتر

 

ای که به این انقلاب

چسبیدی عینه کنه

خطو نشون میکشی

النگوهات نشکنه

 

فکر نکن علی رو

ماها تنها میذاریم

ما اهل کوفه نیستیم

دخلتونو میاریم

***شهید ابوالفضل سپهر***

 


نوشته شده در جمعه 88/8/22ساعت 12:13 صبح توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |



Design By : ParsSkin.com