سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کارون

«امروز فشار واردات، کشور را دارد از پا درمی‌آورد».

حرف کمی نیست! ببینیم کار به کجا رسیده که رهبری و فرماندهی کل قوا داره پاشنه آشیل کشورمون رو نشون می ده. پاشنه ای که هدف گرفته شده؛ اون هم نه مستقیما از طرف دشمن که از طرف من و تو بچه مسلمون ایرانی!

رهبر معظم در 29 بهمن 93 نکته مهمی رو اشاره کردن: "یک نکته‌ دیگری که این بیشتر به مردم مربوط میشود، مصرف محصولات داخلی است ... محصولات داخلی را مردم مصرف کنند؛ نروند دنبال این نشانه‌ها. حالا مُد شده است بگویند «بِرَند» است، بِرَند فلان؛ بِرَند چیست! بروید سراغ مصرف تولیدات داخلی... این را من فقط برای یک عدّه‌ی خاص نمیگویم؛ خب بله، وقتی ما میگوییم، یک عدّه متدیّنین فوراً گوش میکنند حرف را، پیغام هم میدهند فلان چیز راکه خارجی است بخریم؟ فلان چیز را نخریم؟ من فقط برای متدیّنین و افرادی که برای حرف ما حجّیّت شرعی قائلند، این را نمیگویم؛ من این حرف را برای هرکسی میگویم که به ایران علاقه‌مند است."

دوست عزیزی که آقا شما را بعنوان متدینین خطاب کرده. کسی که حرف رهبری عزیزمون براش حجته!آقا دلش از بابت شما راحته. کمک کنیم خواسته آقا زمین نمونه! چه اشکالی داره یه کمپین Made In Iran راه بیفته؟؟؟

 

وزیر صنایع گفت: ما هنوز در زمینه مداد و جوهر عقب ماندگیهای اساسی داریم

پی نوشت عکس: پنجشنبه 4 آذر 1372/شماره 34/شماره مسلسل 149 « وزیر صنایع گفت: ما هنوز در زمینه مداد و جوهر عقب ماندگیهای اساسی داریم.»- جراید

این کاریکاتور رو از نشریه گل آقا پیدا کردم. واقعا بعد از 20 سال متاسفانه هنوز تازگی داره!!! مشکل جوهره، جوهر!!!


نوشته شده در سه شنبه 93/12/5ساعت 10:33 صبح توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |

مدت زیادی میشه که تو خیبر 88 دست به قلم نشدم. شاید علتش پیامرسان های مجازیه و شاید غرق شدن در تلخ و شیرین زندگی ... . اگه خدا بخواد دوباره عزمم رو جزم می کنم تا این دفترچه افکار و خاطرات رو به روز کنم...

بسم الله الرحمن الرحیم


نوشته شده در یکشنبه 93/8/4ساعت 9:36 صبح توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |

سال 89 بود. عید قربان. بعد از زیارت امام رئوف و وداع با حضرت، باب الجواد وایسادم و گفتم: امام رئوف، دارم میرم، ولی تو رو به جوادت قسم سری بعد متاهلی دعوتم کن!

از سال 89 تا 92!زائر امام رضا

بیشتر از 10 بار شرایط سفر برام مهیا می شد و یه مشکلی پیش میومد که نتونم برم. نمونه ش سفر زیارتی مشهد که از طرف دانشگاه بهم هدیه شد و همون موقع یه سفر واجب به خوزستان برام پیش اومد! علی ای حال گذشت و گذشت و گذشت تا 1 خرداد که ما هم به جمع متاهلا پیوستیم .

از محل کار یه ماموریت یه هفته ای از 24 مرداد بهم محول شد. سفر به مشهد مجردی در دوران متاهلی!وااااای

گفتم یا امام رضا. از 89 تا 92 مجردی نطلبیدی که دو تایی بیایم! الان بازم تنهایی دعوتم کردی؟یعنی چی؟

شب مهمون بودم خونه خانمم اینا. پدر خانم تقویم رو باز کرد و گفت علی آقا! برا 18 مرداد بلیت مشهد گرفتیم که با هم بریم زیارت. میاید ان شاالله دیگه!!!؟ 

و این بود که فهمیدم ولی نعمتمون خیلی رئوفه هر چند که من دعا کردن رو خوب بلد نبودم و 3 سال توفیق پابوسی آقا ازم دریغ شد.

میلاد شاه خراسان مبارک باشه

 


نوشته شده در سه شنبه 92/6/26ساعت 10:37 صبح توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |

اولین هدیه ای که بهم داد یه قرآن بود. در اصل قلم قرآنی. خیلی ذوق زده شده بودم. قرآن رو باز کردم و آیه 89 سوره یونس بود.

قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ( 89 ) * فرمود: (دعای شما 2نفر پذیرفته شد!استقامت به خرج دهید، و از راه (و رسم) کسانی که نمیدانند، تبعیت نکنید! )

 

ان شاالله فردا 1 خرداد در سایه ولایت مولا و آقامون حضرت امیرالمومنین (ع) اسم بشارت زندگیم تو شناسنامه م درج میشه. از فردا زندگی برای من و فرشته ای که هدیه خداست به من رنگ و بوی دیگه ای میگیره.  ان شاالله از فردا من + او = ما می شیم.

پ ن 1: از اینکه خدا این هدیه گرانبها رو به من اهدا کرده، صمیمانه شکرگزارشم. شکرانه هر خوبی هم قدر دونستن اونه. 

پ ن 2: مراسم عقدمون قراره خیلی مختصر و معمولی برگزار بشه. یه گل چیدنه و یه گلاب آوردن و یه بله گفتن!

پ ن3: وقتی که اسفندماه و برای آخرین بار داشتم با عمو مهدی خداحافظی می کردم که بیام تهران، خیلی برای من و خانمم دعا کرد. گفتمش عمو مهدی، برا عقد محمد برادرم بودی، برا منم منتظرم بیای هان! هرچند که دست تقدیر حضور گرمشو از ما دریغ کرد اما دلمون گرمه به دعای خیرش


.


نوشته شده در سه شنبه 92/2/31ساعت 2:33 عصر توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |

تنم لرزید وقتی دیدم امیرحسین برای باباش پیام گذاشته. اونم چه پیامی. تصمیم گرفتم پیامش رو عمومی کنم تا همه اونایی که به وبلاگ سر میزنن از شرمندگی طلای ناب و 10 ساله عمو مهدی (شهید صبور شیمیایی) در بیان. امیدوارم پیام های ما تسلای خاطر امیرطلای صافدل باشه.

امیر حسین نوشته بود:

"من دلم برای بابام تنگ شده است.

دوست دارم یک روز دیگر مانند روز های قبل او را ببینم و صورتم را ببوسد و من هم دست او را ببوسم و بگوید {امیر طلا }............ای کاش بابام زنده می شد............

ولی میدانم شهدا زنده اند.

"


نوشته شده در جمعه 92/2/20ساعت 10:6 عصر توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >


Design By : ParsSkin.com