به نام خداي مهربان
امکان نظر در وبلاگ ايجاد شد
با حضور گرمتان ، وبلاگ را مزين فرمائيد.
اول سلام
بعد چه بيسليقه اند بقه که هيچي ننوشتن
بعدترش:تشکر ميکنم مطلب متفاوت و جالب ي بود اما بدجور سوالات اآزار دهنده اي تو ذهنم ساخت
ايول از سبک نوشتاري و ديدگاهي تون لذت بردم بازم ميام دعاتون ميکنم دعاي پرواز برام يادتون نره
از قبلِ انقلاب ، ساواک او را همان اوان تحصيل در دانشگاه ملّي آريامهر بعنوان مهره اي براي آينده گزيده و او را به همکاري و همفکري با پادوهاي "مَلکَم"ي واداشته بود. او و همسر وي (خانم درباري "زُهره کاظمي" همکار خانم "ليلي امير ارجمند" و دوست و نديم "فرح ديبا" و آماده کننده ي دختران شايسته و ملکه هاي زيبايي) را ساواک از قبل در آب نمک گذاشته بود و توانسته بود از همان بدو انقلاب او را به روحانيون قالب کند و زنش را به بيت "امام" بفرستد که با آنها رفت و آمد کند و از همه چيز مطّلع شود.
مصعب ابن زبير، خدااز سر درونت آگاه است آن هنگام که روياروي مختار ثقفي ايستادي و او را از پاي در آوردي چه در سر داشتي ، خدا تورا بيامرزد ، اما آن دنيا چگونه با مختار رودرو مي شوي و به خداي خويش پاسخ مي گويي؟ حالا مزارت کنار مزار سالار و سرور شهيدان
اهل بهشت باشد، آيا مي تواني مقابل مردي که رسول خدا(ص) درباره اش مي فرمود: همانا حسين چراغ هدايت و کشتي نجات است ، در آن دنيا قرار بگيري.دوستدار حسين بودن تنها به حرف نبود به عمل ثابت مي کردي.