کارون
جوحی به حج واجب ماه رجب رسید می خواست تا شراب طهوری دهد به ما صبحی به منبر آمد و فرمود باک نیست از نو صلا زدند که ما را وجب کنند مشت و وجب برای همین آفریده شد جمعی وضو نکرده دویدند در صفوف صفین و نهروان و جمل نوش جانشان هر کس که دم زد از ادب مرد، حرف بود بعد از سه ماه شعبده رنگ و ننگ و زنگ شکر خدا که عابد و زاهد به هم شدند دنبال کرسی اند بر این سنگ آسیا با غرب و شرق مسخره بازان یکی شدند گوساله های سامری از طور آمدند چیزی نبود حاصل شان خاموشی ام مبین که در این آتش نفاق *** علیرضا قزوه***
همراه شیخنا که به درک رطب رسید
جوشید آنقدر که به آب عنب رسید
گر واجبات رفت به ما مستحب رسید
از رأیها به شیخ همان یک وجب رسید
بی آنکه انتخاب شود منتخب رسید!
آخر نماز جمعه نخواندند و شب رسید
این کوفیان که مِهر علی شان به سب رسید
هر کس که فحش داد به فیض ادب رسید
آیینه شکسته شان از حلب رسید
این از جلو در آمد و آن از عقب رسید
دندان کرم خورده شان تا عصب رسید
نوبت به ریشخند سران عرب رسید
با سبز اشتری که بر آن بولهب رسید
جز مشت ریسمان که به کام حطب رسید
روحم به چشم آمد و جانم به لب رسید
Design By : ParsSkin.com |