کارون
عشق پر ... عاطفه پر ... هر که خدایی تر پر ... عبدالمهدی دردش خیلی شدید شده بود. اما روحیه اش به همه روحیه می داد. آخرین روزهای سال 91 بود و همه نگاه ها به تحویل سال نو و عید و دید و بازدید! اما نگاههای اشکباری هم به سمت اهواز بود و حال جانباز شیمیایی که رفته رفته رو به وخامت میرفت. 27 اسفندماه 91، باغ شقایق های اهواز میزبان شقایق صبور دیگه ای شد و عطر شهادت در فضای اهواز پیچید! گلزار شهدای اهواز بعد از سالها مهمون جدیدی رو در دل خودش جا داد. خداوند به همسر (خواهرم) و محمد 18 ساله و امیرحسین 10 ساله ش صبر عطا کنه؛ هر چند که توفیق خانواده شهید شدن توفیق والاییست! ................... بعد از خاکسپاری شهید، امیرحسین تو فکر فرو رفته بود. گفتمش امیر حسین چیه! به چی فکر می کنی؟ گفت دارم فکر می کنم شهید چه فرقی با مرده داره؟ گفتم شهید محبوب خداست! مهمون خداست! شهید جونش رو در راه خدا داده و خدا هم به شهید بالاترین نعمت ها رو میده. یادته بابات چقد درد می کشید بخاطر فداکاریش در راه خدا؟ از ماشین که پیاده شدیم، امیرحسین رفت پیش همبازی های تو کوچه شون و گفت: من دیگه پسر شهیدم هان! بهم احترام بذارید! ................... ................... ...................
Design By : ParsSkin.com |