کارون
همه چیز آماده بود و خوب پیش میرفت. تبلیغات کامل انجام شده بود و خبررسانی انجام گرفته. آسید محمود مرعشی نجفی هم گفته بودن که خودمون میایم. لازم نیست شما وسیله بفرستید. شب ساعت 1.30 بود. برای بار آخر متن مجری رو چک کردیم. همه چیز طبق منوال و صحیح پیش میرفت. بیشتر از 500 نفر تو مسابقه پیامکی شرکت کرده بودن. مرور متن که تموم شد و آماده میشدیم که بریم بخوابیم، علی دراومد گفت:"یه خبر بد. حال خانم آسید محمود خرابه. ایشون رو بردن بیمارستان. گفته نمی تونه بیاد." "یا ابالفضل". علی چی میگی؟ آب سردی بود که بر پیکرم ریخته شد. خبر از این بدتر نمی شد. نمی تونم توصیف کنم شب رو با چه اضطراب و غمی به صبح رسوندم. همین که ساعت 7.30 شد به سمت دفتر نهاد راه افتادم. همه چیز توی راه برام بی معنی شده بود.ماجرا شده بود مثل همون کابوس هایی که شبهای قبلش میدیدم. به دفتر نهاد رسیدم. همه در به در دنبال یکی بودن که بتونن با آسید محمود صحبت کنند. موبایل نداشت و معلوم هم نبود کدوم بیمارستان رفتن. عاقبت از طریق معاون حوزه علمیه قم راه ارتباط با ایشون پیدا شد. "خودتون میدونید من از شما به حضور در این مراسم مشتاق تر بودم. ولی چه کار کنم؟ حال خانمم به شدت وخیمه. اصلا خودم رو نمی بخشم اگر این لحظات که شاید لحظات آخرش باشه، کنار ایشون نباشم.علی ای حال 3 تا از شاگردهای آقا رو میفرستم که تو مراسم سخنرانی کنن." ......................................... بعد از نماز مغرب و عشا درهای سالن باز شد. اونهایی که از ماجرا خبر نداشتن مدام گله میکردن که "چرا انقدر ناراحتی؟" ولی اونهایی که خبر داشتن میدونستن من چی میکشم. با اینکه خبر نیومدن دکتر سید محمود مرعشی نجفی توی شهر و دانشگاه تا حدودی پیچیده بود، ولی تالار 1100 نفری پر شد. تمام مسئولان استان از امام جمعه و فرماندهان نظامی و غیره و ذلک بودن (به جز استاندار که گفته بود میام اما بخاطر سفر رئیس جمهور به گرمسار، عذر خواهی کرده بود و رفته بود اونجا). و فرزند بزرگوار آیت الله العظمی مرعشی نجفی آن روز نیامد اما نوشت:"انشاالله بزودی به دانشگاه سمنان می آیم تا این دلتنگی برطرف شود" ....................................... *با اینکه این مشکل سبب پایین آمدن سطح کیفی برنامه شد،اما انشاالله همچنان عزم ها جزم تر خواهد شد و فعالیت های کانون نکوداشت مفاخر اسلام به حول قوه الهی بیشتر. وبه فرموده امام (ره):"ما مامور به وظیفه ایم، نه مامور به تکلیف". قراری که حاج آقا ذوالفقاری مسئول نهاد دانشگاه با آقای مسلمان قائم مقام صدا و سیمای سمنان گذاشته بود، ساعت 12 بود. درسته وقت نماز و ناهار بود ولی از اونجایی که ایشون عازم خوزستان بود، دیگه نمی شد کاری کرد. ساعت 12.20 بود که رسیدیم دم در صداوسیما. هماهنگی دم در انجام شد و دالان پیچ در پیچ رو رد کردیم و ته راهرو رسیدیم به یه دو راهی. سمت راست مدیر و سمت چپ هم قائم مقام. ما هم به چپ متمایل شدیم. تو راهروی پر پیچ و خم عینهو ندید بدید ها معاونت ها رو رصد می کردم. اخبار و صدا و گویندگان و ... . آقای مسلمان دم در اومد به استقبال و سلام و علیک گرمی کرد و نشستیم. حاج آقا بنده رو معرفی کرد و مستقیم رفت سر اصل مطلب... . "همونطور که در جریانید، آبان ماه همایش نکوداشت آیت الله بهجت تو دانشگاه برگزار شد که شیرینی اون هنوز تو مذاق مسئولا و دانشجوها مونده. اون همایش و استقبال گرمی که ازش شد، ما رو بر اون داشت که این کار رو ادامه بدیم.ان شاالله نکوداشت آیت الله مرعشی نجفی قراره 9 اسفند برگزار شه. مسئله ای هم که هست، حضور صداوسیما تو این همایشه. میخواستیم از شما هم دعوت کنیم که تو برگزاری و ضبط این برنامه حضور داشته باشید." آقای مسلمان هم از تعریف هایی که از همایش آیت الله بهجت شده بود گفت و اگر نخوام اطاله کلام کنم برای همایش آتی هم گفت: "ما هستیم". خدا رو شکر این بخش هم رو به حل شدنه. اگر لطف خدا شامل بشه. پ . ن 1: آقای مسلمان هم فارغ التحصیل عمران دانشگاه سمنان بوده و از وضع مالی توپ هم دوره ایهاش تو تهران میگفت. و این نشون میده که با عمران میشه هم به پول رسید و هم یه مقام و قائم مقامی. پ . ن 2: حاج آقا ذوالفقاری تو ماشین بهم گفته بود که آقای مسلمان رفیق و همشهریشه اگه وسط بحث کانال عوض شد، به دل نگیری که دو تا سنگسری که همدیگه رو ببینن صدای سنگسر راه میندازن. گفتم، خیالی نیست حاج آقا! ما هم وسطش یه نوای بندری میایم! (هر چند تو دلم گفتم) پ . ن 3: دعا کنید. امروز بالاخره لوگوی کانون نکوداشت مفاخر اسلام (مشکات) هم زده شد و خدا رو شکر ، مسائل کوچیکی هم که بین نهاد و بسیج در اینباره بود به لطایف الحیلی حل شد. تقریبا هر دو طرف راست می گفتن ولی خداییش من هم راست می گفتم دیگه! خاطره خوش از برگزاری نکوداشت آیت الله بهجت (ره)، خیلی از نهادها و ارگان ها رو مایل کرده بود تا اسم و نمادی از اونها هم تو این همایش برده بشه!اما خدا روشکر با تدبیر حاج آقا نصیری و کوتاه اومدن حسین و رای ممتنع دادن من (ماجرا سیخ و کباب)، این مشکل هم حل شد. فقط یه لوگو میخوره و اون هم لوگوی "کانون نکوداشت مفاخر اسلام". یادم نمیره روزهای قبل از همایش که با بعضی از مسئولا و دوستان صحبت می کردیم و با اونها این ایده رو در جریان میگذاشتیم، با پوزخندی جواب می دادن: "جواب نمیده!!!". حتی یکیشون گفت: " بذار حقیقت رو برات بگم: اگر یه برنامه موسیقی بذاری ، سالن پر میشه ، ولی کسی نمیاد پا سخنرانی بشینه".(انصافا این صحبت خیلی ذهنم رو مشغول کرد و ایضا اعصابم رو خرد).ولی خدا رو شکر حرفش تو این باب نتیجه نداد. اما حضور 1400 نفر در برنامه ای که تنها پذیرایی از 600 نفر رو براش تدارک دیده بودن، یه حلاوت خاصی داشت. خیلی ها زبان به تحسین گشودن. از امام جمعه محترم و رئیس دانشگاه گرفته تا دوستان دانشجو. همه میگفتن کار قشنگیه. ادامه بدین... به هر حال موفقیت مراسم قبلی همه رو تشجیع کرد که کار رو ادامه بدن. خدا مراسم آتی رو هم انشاالله ختم به خیر کنه و رومون رو زمین نندازه. این چند روز هر کس بهم میرسه میگه : علی (یا آقای زرین) ، آیت الله مرعشی مثل آیت الله بهجت شناخته شده نیست هان! باید خوب کار کنید و بشناسونیدش! من هم سری تکون میدم و میگم: آره میدونم! ایشالا بچه های کانون تمام تلاششون رو برای این امر می کنن. (هر چند من تلاشم در مقابل بقیه خیلی کم بود. مثلا دیگه رسما شرمنده طراح شدم از بس طرح رو عوض کردیم و اصلاح کردیم.) ولی همه اش دو تا صحبت هست که تو این ایام استرس و اضطراب، بهم دلگرمی میده: اولی صحبت امام زمانه که فرمودن: خدایا به حق پیغمبر و آل او، دوستی سید شهاب الدین را در دلهای مردم قرار ده . دومی صحبت حضرت آقاس که 4 بهمن گفتن و انصافا دلگرمی زیادی برای من بود.(تو مواجهه با خرده گیران، خیلی به کارم اومد). ایشون فرمودن:شناساندن شخصیت عالم فرزانه و ذو ابعادی همچون مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (ره) کار بسیار بجا و شایسته ایست. پ.ن1:وبلاگ کانون http://mafakher.parsiblog.com/ پ.ن2:دعا کنید. بحث درباره انتخابات ریاست جمهوری یازدهم خیلی زوده ، اما برخی افراد فعالیت هاشون رو شروع کردن. از سفرهای استانی گرفته ، تا افتتاح پروژه ها و انتقادهای به دولت و یارکشی ها و الخ . بعضی از سیاسی ها و سیاسی نما ها ، با توجه به گندی که جریان اصلاحات ، بعد از انتخابات 88 به بار آورد ، جریان انتخابات رو بین اصولگراها میدونن ، غافل از اینکه اصلاحات یکی رو تو آب نمک گذاشته تا گند نزنه و سال 92 بفرستتش تو دل انتخابات. این شخص هم کسی نیست جز "دکتر مصطفی کواکببیان" ، رئیس حزب مردمسالاری و نماینده مردم سمنان. اونایی که با ایشون حشر و نشر دارن ، قاعدتا میدونن که یکی به نعل و یکی به میخ زدن کواکبیان سر از کجا در میاره. از یه طرف نماینده ویژه موسوی میشه و از طرفی دیگه خودش رو ولایی ترین ولایی میدونه. از فتنه گران حمایت میکنه و از فتنه ابراز بیزاری. سنگ سران فتنه رو به سینه میزنه و صراحتا به عدم حضور در ولیمه خاتمی اعتراف میکنه. هیچ جلسه مجلسی بدون تذکرات دکتر ثبت نشده ، حتی اگر تذکرش زودتر از آغاز رسیدگی به طرح و لایحه ی مربوطه باشه. سعی میکنه چهره جنجالی باشه و در عین حال خودش رو مردمی نشون بده. یعنی حتی اگر مردم شعار "مصطفی ، مصطفی ، استعفا ، استعفا " سر بدن ، تو نماز جمعه میاد و با نمازگزارا روبوسی میکنه. اگر تو دانشگاه سمنان مراسمی برگزار بشه ، اولین مهمان ویژه ای که با آغوش باز دعوت رو می پذیره ، اونه. به هر حال فعالیت های زود هنگام کاندبدایی که خودش رو از اصولگراها اصولگراتر میدونه ، زنگ هشداریه برای اصولگراها که اگر اختلاف هاشون رو کنار نذارن ، مسلما برنده انتخابات بعدی کسی خواهد بود که دم از حمایت از ولایت فقیه میزنه اما روی خوشی به اصولگراها نشون نمیده. بعد از دیدن سریال مختار ، بطور تصادفی در کتاب "تاریخ ایران نوشته رسول جعفریان" جمله ای رو دیدم که نسبت به تحقیق در باره "مصعب بن الزبیر" کنجکاو شدم و اون "زیارت قبر مصعب در عراق از جانب اهل سنت ، در مقابل زیارت مزار اباعبدالله الحسین (ع) از جانب شیعیان در کربلا " بود. خلاصه مطالبی که از سایت های فارسی و عرب تونستم بدست بیارم رو در متن ذیل مشاهده می کنید: مصعب بن الزبیر بن العوام ، طبق روایت مورخان ، جوانی به غایت زیبا از فرزندان زبیر بود . می گویند وی بر خلاف برادر بزرگترش (عبدالله بن زبیر) نسبت به امام حسین(ع) ارادت داشت اما بدلیل دنیاگرایی و حب مال و مقام لغزش های زیادی داشته و از حضور در صحنه کربلا خودداری نموده.
مصعب در زمان خلافت برادرش حاکم عراق می گردد. گویند وی 2 دختر از قریش را به تزویج خود درآورد . عایشه بنت طلحه بن عبید الله و حضرت سکینه بنت الحسین (ع) . شعبی ماجرایی را نقل میکند که بیان آن خالی از لطف نیست. میگوید من و عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان و مصعب بن زبیر در برابر کعبه نشسته بودیم و سخن میگفتیم. پس از پایان سخن قرار شد هریک از ما برخیزد، رکن یمانی را بگیرد و حاجتش را بخواهد. وی سپس مفصل میگوید که هر کدام چه دعایی کردند و چه حاجتی خواستند و جالب آن که همه به خواستههایشان رسیدند. امّا آنچه مصعب خواسته بود این بود که خداوندا مرا نمیران تا آنکه امیر عراق گردم و نیز با سکینه بنتالحسین ـ علیهالسّلام ـ پیوند زناشویی ببندم. (ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج20، ص135) اینکه آیا مصالح سیاسی در ازدواج حضرت سکینه و مصعب تاثیر داشته یا خیر نیاز به بررسی وتحلیل بر روی تاریخ پس از قیام عاشورا دارد. به هر حال مصعب به حکومت عراق میرسد. عبدالملک بن مروان ، خلیفه اموی ، حکومت مصعب بر عراق را برنمی تابد و همراه با حجاج بن یوسف ( که خونریزی های وی در تاریخ زبانزد است) به سمت عراق لشگر کشی میکند. خلیفه اموی طی مکاتباتی با بزرگان عراق و با وعده مال و ثروت ، آنها را به لشگر خود فرا می خواند. با پیوستن زعمای عراق به لشگر اموی و خالی کردن لشگر مصعب ، عرصه بر مصعب تنگ می گردد. در نبردی که میان دو سپاه در منطقه "دیر الجاثلیق" روی داد ، سپاه مصعب قلع و قمع شد و برادر عبدالملک پس از قتل مصعب ، سر وی را برای برادرش ابن الزبیر درمکه فرستادند. پی نوشت: اهل سنت که علاقه به امام حسین(ع) و زیارت کربلا را از جانب شیعیان می دیدند با توجه به شباهت هایی که در نحوه قتل مصعب و شهادت اباعبدالله (ع) می یافتند ، زیارت قبر مصعب را در مقابل زیارت مزار امام حسین (ع) برای خود قرار داده اند.
Design By : ParsSkin.com |