کارون
آقا جان چرا رفتی؟ ای بزرگمرد چرا ما زمینیان را در این طوفان نفاق تنها گذاشتی ؟ چرا خود در خاک آسودی و ما را خار در چشم رها کردی؟ می دانم تو خود سعی کردی که مرا بسازی و عبد خالصم گردانی اما من ... . منی که زنگار دلم بعد از رفتنت بدتر شد. منی که در طوفان بلا و نفاق ماندم و ماندم. منی که شبها با دیده تر به عکست نگریستم. منی که 1.5 ساعت سخنرانیت توبه نامه ام در دل شب شده بود . چه بگویم ای بزرگمرد. بگویم از غم بعد از رفتنت اما امام زمانت از تو دل خون است. اما ای مرد خدا ! خدا را شکر که نبودی و ببینی! خدا را شکر امام زمانت را در این وضع ندیدی. یادم می آید در کتابی خواندم :بعد از کودتای 28 مرداد 1330 شیخ رجبعلی اشک می ریخت و می گفت این آتش را اباعبدالله با عبای مبارکشان خاموش کردند. اما ای رحیل الی الله ! مطمئنا اگر در آن اردیبهشت منحوس از پیشمان نمی رفتی ، یقینا شما در خرداد ماه از غم مولایمان دق می کردی! مطمئنا آن هنگامی که شعارهای اسلام ستیز را می شنیدی از خدا آرزوی رحلت به سویش را می کردی. و باز من دیدم آن سخن وجیز و زیبایت را وباز بر حال خود گریستم. باز بغض کردم از غربت امام غریبم. بغض کردم از اینکه دیگر شعارها«نه غزه» شده اند. مگر تو خود در جنگ غزه نگفتی: «آیا راهی هست که کمک های لازم به مسلمانان غزّه بشود ؟ اما خدا را شکر که رفتی و الا با این سخنان ، تو را هم مانند بقیه مردان خدا «مرجعیت درباری» و «وابسته به دولت» و «بیگانه پرست» می خواندند. آقا جان رفتی و مرا در غم نگاهت حیران کردی. دعایم کن. مرد خدا دعایم کن. من دیگر طاقت قلب سوخته امام عصرم را ندارم. من دیگر طاقت اشک چشم مولایم را ندارم. می دانم که خود باعثش بودم. اما دعا کن که دیگر نباشم. دعا کن نباشم. ؟ بگویم از آن لحظه ای که نفاق رو باز کرد؟ بگویم قصه پاره تن اسلام را که با قیچی سبز پاره کردند؟ بگویم از آن اسلام نمایانی که نه غزه ، نه لبنان سر دادند؟ نه ... . نه ای آزادمرد! لابد مرا عتاب خواهی کرد. لابد برایم از قلب مبارک حضرت بقیه الله خواهی گفت! لابد خواهی گفت وای بر تو شیعه! لابد خواهی گفت ننگ بر تویی که نام شیعه بر خود نهادی
اسرائیل با این کار ، خود را از بین برد و دیگر اسرائیل سابق وجود ندارد .
مردم غزه چه کشته شوند و چه نشوند پیروزند .»
Design By : ParsSkin.com |