سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کارون

اولین زیارتم از قبر شش گوشه اباعبدا... بود. بعد از نوشیدن می عشق حسینی ،‏ به سمت ضریح حبیب بن مظاهر گام برداشتم. مزاری که چند قدم بیشتر با مزار اربابش - حسین بن علی (ع) - فاصله ندارد.

در حال زیارت مزار حبیب بودم که پارتیشن های کنار ضریح کنار رفت و گودالی که در کنار قبر حبیب حفر شده بود نمایان شد. در اصل گودبرداری برای ترمیم آن قسمت از حرم بود.

با التماس به خادم حرم کمی از خاک تربت اونجا رو برای تبرک درخواست کردم، خادم دست رد به سینه ام زد ولی من رو به باب السلام ارجاع داد. گفت خاکهای اینجا رو به باب السلام منتقل می کنیم.

به سمت باب السلام راه افتادم. با مامورین امنیتی جلوی باب السلام شروع به صحبت کردم و درخواست ورود خواستم که ... .

یه ایرانی که گرمکن سفید و خاکی به تن داشت سلام و علیکی کرد و آروم بهم گفت بیا کارِت دارم.

گفتم : بفرمایید.

گفت: زائری؟

گفتم : مدال افتخار زائری آقا رو به گردن دارم.

گفت: ما داریم در مجاورت ضریح آقا اباعبدا... ،‏ و در کنار مزار حبیب بن مظاهر تعمیراتی رو انجام میدیم. دوست داری کمک کنی؟

گفتم: این برا من افتخاره . چه سعادتی بالاتر از کار برای امام حسین(ع).

گفت : ساعت 10 کار شروع میشه. اگه دوست داری بیا. اسم من غلامحسینه.

 

.................................................................................

 

ساعت 9:50 دقیقه از هتل به سمت حرم حضرت ابوالفضل راه افتادم. از بین الحرمین گذشتم و به جلوی باب السلام رسیدم. چند تا کارگر ایرانی -که اکثرا هم اصفهانی بودن - لباس کار به تن کرده ،‏منتظر ورود بودن. با اونها یه خوش و بشی کردم و لباس کار به تن کردم .

غلامحسین با کاغذ کوچیک و خاک آلودی که اسم کارگرها روش نوشته شده بود ،‏ به سمت امنیتی های جلوی باب السلام رفت؛ما هم پشت سرش. لیست رو به اونها نشون داد و با هم وارد حرم ابا عبدا... شدیم.

 

................................................................................

 

پارتیشن کنار رفت . وارد محوطه کار شدیم . اون هم چه محوطه ای !

مکانی که هوایش ،‏ تنفسگاه فرشتگان مقرب و آبش ،‏ شراب طهورت جان و تربتش شفای بیماران است.

سر بر مزار حبیب گذاشتم و از این ذره پروری پیرغلامِ حسین تشکر کردم. هر چند که زبان از تشکر قاصر بود.

در کنار مزار حبیب ، آبی زلال وجود داشت که یکی از کارگرها گفت : این آب ، آب سردابه . دیروز موقع حفر ‍،‏ این آب بالا اومده و ما باهاش وضو گرفتیم.

در حین کار ،‏ تو پلاستیک کوچیکی که با خودم اورده بودم ،‏ کمی از تربت اعلای حسینی ریختم. روی تربت هم چند قطره از آب سرداب.

 

............................................................................

 

میدونم بنده ی عصیانکاری مثل من لایق این محبت ارباب نیست ولی آقا اباعبدا... بنده نوازی کردن و با چشم پوشی از همه ی خطاهام ، من رو لایق ساختن که وسیله ای باشم تا تربت حسینی رو به دست کسی برسونم که در طلب این خاک شفابخشه . و من تنها وسیله ای هستم بین امام حسین و اون محب الحسین.

ان شاالله پیش آقا رو سفید باشم.

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/7/1ساعت 10:24 عصر توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |



Design By : ParsSkin.com