سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کارون

آدمی و مراحل مختلف زندگی. شاید اگر این هدفهای کوچیک نبود، زندگی برامون بی معنی میشد.

شهریورماه 86 که خبر قبولیم تو کنکور رو دیدم، از اینکه از قید کنکور و معضلاتش رها شدم، خیلی خوشحال بودم. از اینکه دیگه من هم به جرگه ی دانشجوها پیوستم، اون هم مهندسی عمران تو یه دانشگاه دولتی..

. .

اما در همین حین بود که غمی بزرگ روی دلم نشست!

مگه قراره عمر من از یه آدم عادی بیشتر باشه؟ میانگین 60 سال! 18 سالش هم که رفته! این شادی برای چیه؟ شادی فانی!

خیلی با خودم کلنجار میرفتم. برای این دنیای فانی دارم این همه تلاش می کنم و " هم عن الاخره هم غافلون". با خودم فکر کردم چه خوبه اگر هدف از درس خوندنم خدایی باشه، یعنی ذخیره جاودانی.

دانشگاه شروع شد و درگیر پاس کردن درس و نزدیک شدن به مهندسی. و غفلت از هدف با ارزش و فراموشی همه چی!"انه کان ظلوما جهولا".

...

امروز جشن فارغ التحصیلی بود. 4 سال از عهدم گذشت. از اینکه برای خدا درس بخونم نه برای دنیا. به این 4 سال که نگاه می کنم، می بینم درست عکس عهدم عمل کردم. یعنی بجای خدا

برای مهندس شدن!!!

امروز که به عکسهای فارغ التحصیلیم نگاه کردم، دوباره عهدم و عهدشکنیم یادم اومد. دوباره اون غم رو دلم نشست. کاش بتونم از این به بعد هدف های فانی رو به هدفهای خدایی سوق بدم! همون هدف هایی که براش خلق شدیم.

 


نوشته شده در سه شنبه 90/3/10ساعت 11:31 عصر توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |



Design By : ParsSkin.com