سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کارون

میگفت وقتی موریانه به جون چوب میفته، ظاهرش سالم میمونه ولی توش پوک میشه. یعنی با یه تلنگر، خرد میشه.

اون موقع ظاهر حرف آقای محمدی، معلم اجتماعی رو خوب گرفتم، اما الان با گوشت و پوستم درک می کنم.

الان خوب میفهمم موریانه "گناه" با آدم های جامعه ام چه کرده.

بیچاره چوبی که به محکم بودنش می نازه!


نوشته شده در یکشنبه 90/2/11ساعت 10:16 عصر توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |

 

21 اسفند 89، خرمشهر

- من نمیام!

-چرا؟ حیفه! حالا که تا خرمشهر اومدیم، کنار کارون هستیم، تو این هوای بهاری جنوب، کنار کارون قدم نزنیم و دور همی بستنی نخوریم!؟

-من که دارم برمیگردم. به شماها هم توصیه می کنم برگردید!

- مهدی! وایسا. الان مشکل تو چیه؟

-مشکل؟ این همه بی قیدی و بی حجابی رو نمی بینی؟

- حالا خوبه خودت تهران زندگی می کنی و صادقیه نشینی؟ یعنی میخوای بگی وضع صادقیه تو یه شب تعطیل از اینجا بهتره؟

-علی! باور کن از لب کارون شما بهتره!

....................................................

2 فروردین 90 ، اهواز

- الو، سلام ستار. چطوری؟

- سلام. رسیدن بخیر.عیدت مبارک!

- ممنون. عید شما هم مبارک.

-الان کجایی؟

- کیانپارس. خیابون 17.

- وایسا الان میام بریم یه دوری با هم بزنیم.

...

- کجا بریم؟

- اول بریم یه سر خیابون اسفند. دوست دارم خیابونی رو که 12 سال محل بازیم بود رو ببینم.

خیابون کلا تغییر کرده بود. ساختمون های ویلایی دهه 70 جاشون رو به آپارتمان های شیک و رومانتیک دهه 80 داده بود. از همسایه های صمیمی خبری نبود و صدای بازی بچه های کوچه هم به گوش نمی رسید. فقط هر از چندگاهی ماشینی رد می شدو صدای خواننده ای کوچه رو فرا می گرفت.

- خب، علی آقا! حالا کجا بریم؟

- بریم جاده ساحلی، کنار کارون.

- جاده ساحلی؟ قیدش رو بزن.

- چرا؟ مگه منطقه ممنوعه است.

-میدونی الآن اونجا چه خبره؟

- بریم ببینیم چه خبره!!!

.........

دود قلیون و آواز آوازه خوانها، نوید یک دیسکو رو میداد. دیسکویی سرباز و به طول جاده ساحلی. بگذریم که قدم زدن ما همراه شد با تیکه پراکنی موقشنگ ها!

- ببین آقا ستار! تقصیر خودمونه!

- یعنی چی؟

- مگه شما بچه مسجدی نیستید؟ مگه تو بسیج مسجد نیستی؟ یعنی میخوای بگی هیچ دوستی نداری؟

- نه. هستیم. اتفاقا چند تا از بچه های مسجدیم که خیلی با هم صمیمی هستیم.

- خب. احسنت! چرا بجای اینکه فقط توی مسجد با هم قرار بذارید، بعد از نماز و موقع تفریح نمیاید اینجا؟ آقا ستار! به قول اون عالم، این جاهای خوش آب و هوا مال ماهاس! از کم کاریه خودمونه که شده محل گناه!

- حق با توئه! اگه بچه مذهبیها این محل ها رو ترک نکنن، اراذل اینجا رو برا خودشون ناامن می بینن.

- و بجای اینکه ما اینجا رو منطقه ممنوعه ببینیم، این، اونها هستن که باید دمشون رو بذارن رو کولشون.

- البته باید مراقب بود که تاثیر گذاشت نه از محل تاثیر گرفت.

-60%

 

پ.ن 1: هر چند دیر ولی عیدتون مبارک.


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/10ساعت 11:16 صبح توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |

همه چیز آماده بود و خوب پیش میرفت. تبلیغات کامل انجام شده بود و خبررسانی انجام گرفته. آسید محمود مرعشی نجفی هم گفته بودن که خودمون میایم. لازم نیست شما وسیله بفرستید.

شب ساعت 1.30 بود. برای بار آخر متن مجری رو چک کردیم. همه چیز طبق منوال و صحیح پیش میرفت. بیشتر از 500 نفر تو مسابقه پیامکی شرکت کرده بودن.

مرور متن که تموم شد و آماده میشدیم که بریم بخوابیم، علی دراومد گفت:"یه خبر بد. حال خانم آسید محمود خرابه. ایشون رو بردن بیمارستان. گفته نمی تونه بیاد."

"یا ابالفضل". علی چی میگی؟

آب سردی بود که بر پیکرم ریخته شد. خبر از این بدتر نمی شد.

نمی تونم توصیف کنم شب رو با چه اضطراب و غمی به صبح رسوندم. همین که ساعت 7.30 شد به سمت دفتر نهاد راه افتادم. همه چیز توی راه برام بی معنی شده بود.ماجرا شده بود مثل همون کابوس هایی که شبهای قبلش میدیدم.

به دفتر نهاد رسیدم. همه در به در دنبال یکی بودن که بتونن با آسید محمود صحبت کنند. موبایل نداشت و معلوم هم نبود کدوم بیمارستان رفتن.

عاقبت از طریق معاون حوزه علمیه قم راه ارتباط با ایشون پیدا شد.

"خودتون میدونید من از شما به حضور در این مراسم مشتاق تر بودم. ولی چه کار کنم؟ حال خانمم به شدت وخیمه. اصلا خودم رو نمی بخشم اگر این لحظات که شاید لحظات آخرش باشه، کنار ایشون نباشم.علی ای حال 3 تا از شاگردهای آقا رو میفرستم که تو مراسم سخنرانی کنن."

.........................................

بعد از نماز مغرب و عشا درهای سالن باز شد. اونهایی که از ماجرا خبر نداشتن مدام گله میکردن که "چرا انقدر ناراحتی؟" ولی اونهایی که خبر داشتن میدونستن من چی میکشم.

با اینکه خبر نیومدن دکتر سید محمود مرعشی نجفی توی شهر و دانشگاه تا حدودی پیچیده بود، ولی تالار 1100 نفری پر شد. تمام مسئولان استان از امام جمعه و فرماندهان نظامی و غیره و ذلک بودن (به جز استاندار که گفته بود میام اما بخاطر سفر رئیس جمهور به گرمسار، عذر خواهی کرده بود و رفته بود اونجا).

و فرزند بزرگوار آیت الله العظمی مرعشی نجفی آن روز نیامد اما نوشت:"انشاالله بزودی به دانشگاه سمنان می آیم تا این دلتنگی برطرف شود"

.......................................

*با اینکه این مشکل سبب پایین آمدن سطح کیفی برنامه شد،اما انشاالله همچنان عزم ها جزم تر خواهد شد و فعالیت های کانون نکوداشت مفاخر اسلام به حول قوه الهی بیشتر. وبه فرموده امام (ره):"ما مامور به وظیفه ایم، نه مامور به تکلیف".

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/12/12ساعت 12:27 صبح توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |

قراری که حاج آقا ذوالفقاری مسئول نهاد دانشگاه با آقای مسلمان قائم مقام صدا و سیمای سمنان گذاشته بود، ساعت 12 بود. درسته وقت نماز و ناهار بود ولی از اونجایی که ایشون عازم خوزستان بود، دیگه نمی شد کاری کرد.

ساعت 12.20 بود که رسیدیم دم در صداوسیما. هماهنگی دم در انجام شد و دالان پیچ در پیچ رو رد کردیم و ته راهرو رسیدیم به یه دو راهی. سمت راست مدیر و سمت چپ هم قائم مقام. ما هم به چپ متمایل شدیم.

تو راهروی پر پیچ و خم عینهو ندید بدید ها معاونت ها رو رصد می کردم. اخبار و صدا و گویندگان و ... .

آقای مسلمان دم در اومد به استقبال و سلام و علیک گرمی کرد و نشستیم. حاج آقا بنده رو معرفی کرد و مستقیم رفت سر اصل مطلب... .

"همونطور که در جریانید، آبان ماه همایش نکوداشت آیت الله بهجت تو دانشگاه برگزار شد که شیرینی اون هنوز تو مذاق مسئولا و دانشجوها مونده. اون همایش و استقبال گرمی که ازش شد، ما رو بر اون داشت که این کار رو ادامه بدیم.ان شاالله نکوداشت آیت الله مرعشی نجفی قراره 9 اسفند برگزار شه. مسئله ای هم که هست، حضور صداوسیما تو این همایشه. میخواستیم از شما هم دعوت کنیم که تو برگزاری و ضبط این برنامه حضور داشته باشید."

آقای مسلمان هم از تعریف هایی که از همایش آیت الله بهجت شده بود گفت و اگر نخوام اطاله کلام کنم برای همایش آتی هم گفت: "ما هستیم".

خدا رو شکر این بخش هم رو به حل شدنه. اگر لطف خدا شامل بشه.

پ . ن 1: آقای مسلمان هم فارغ التحصیل عمران دانشگاه سمنان بوده و از وضع مالی توپ هم دوره ایهاش تو تهران میگفت. و این نشون میده که با عمران میشه هم به پول رسید و هم یه مقام و قائم مقامی.

پ . ن 2: حاج آقا ذوالفقاری تو ماشین بهم گفته بود که آقای مسلمان رفیق و همشهریشه اگه وسط بحث کانال عوض شد، به دل نگیری که دو تا سنگسری که همدیگه رو ببینن صدای سنگسر راه میندازن. گفتم، خیالی نیست حاج آقا! ما هم وسطش یه نوای بندری میایم! (هر چند تو دلم گفتم)

پ . ن 3: دعا کنید.

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/11/28ساعت 3:57 عصر توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |

امروز بالاخره لوگوی کانون نکوداشت مفاخر اسلام (مشکات)  هم زده شد و خدا رو شکر ، مسائل کوچیکی هم که بین نهاد و بسیج در اینباره بود به لطایف الحیلی حل شد. تقریبا هر دو طرف راست می گفتن ولی خداییش من هم راست می گفتم دیگه!

خاطره خوش از برگزاری نکوداشت آیت الله بهجت (ره)، خیلی از نهادها و ارگان ها رو مایل کرده بود تا اسم و نمادی از اونها هم تو این همایش برده بشه!اما خدا روشکر با تدبیر حاج آقا نصیری و کوتاه اومدن حسین و رای ممتنع دادن من (ماجرا سیخ و کباب)، این مشکل هم حل شد. فقط یه لوگو میخوره و اون هم لوگوی "کانون نکوداشت مفاخر اسلام".

 یادم نمیره روزهای قبل از همایش که با بعضی از مسئولا و دوستان صحبت می کردیم و با اونها این ایده رو در جریان میگذاشتیم، با پوزخندی جواب می دادن: "جواب نمیده!!!".

حتی یکیشون گفت: " بذار حقیقت رو برات بگم: اگر یه برنامه موسیقی بذاری ، سالن پر میشه ، ولی کسی نمیاد پا سخنرانی بشینه".(انصافا این صحبت خیلی ذهنم رو مشغول کرد و ایضا اعصابم رو خرد).ولی خدا رو شکر حرفش تو این باب نتیجه نداد.


اما حضور 1400 نفر در برنامه ای که تنها پذیرایی از 600 نفر رو براش تدارک دیده بودن، یه حلاوت خاصی داشت. خیلی ها زبان به تحسین گشودن. از امام جمعه محترم و رئیس دانشگاه گرفته تا دوستان دانشجو. همه میگفتن کار قشنگیه. ادامه بدین...

به هر حال موفقیت مراسم قبلی همه رو تشجیع کرد که کار رو ادامه بدن.

خدا مراسم آتی رو هم انشاالله ختم به خیر کنه و رومون رو زمین نندازه.

این چند روز هر کس بهم میرسه میگه : علی (یا آقای زرین) ، آیت الله مرعشی مثل آیت الله بهجت شناخته شده نیست هان! باید خوب کار کنید و بشناسونیدش!

من هم سری تکون میدم و میگم: آره میدونم! ایشالا بچه های کانون تمام تلاششون رو برای این امر می کنن. (هر چند من تلاشم در مقابل بقیه خیلی کم بود. مثلا دیگه رسما شرمنده طراح شدم از بس طرح رو عوض کردیم و اصلاح کردیم.)

ولی همه اش دو تا صحبت هست که تو این ایام استرس و اضطراب، بهم دلگرمی میده:

اولی صحبت امام زمانه که فرمودن: خدایا به حق پیغمبر و آل او، دوستی سید شهاب الدین را در دلهای مردم قرار ده .

دومی صحبت حضرت آقاس که 4 بهمن گفتن و انصافا دلگرمی زیادی برای من بود.(تو مواجهه با خرده گیران، خیلی به کارم اومد). ایشون فرمودن:شناساندن شخصیت عالم فرزانه و ذو ابعادی همچون مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (ره) کار بسیار بجا و شایسته ایست.

پ.ن1:وبلاگ کانون http://mafakher.parsiblog.com/

پ.ن2:دعا کنید.


نوشته شده در شنبه 89/11/23ساعت 10:57 عصر توسط محمدعلی زرین نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >


Design By : ParsSkin.com