کارون
الکافی جلد هشتم مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ أَشْکُو إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَحْدَتِی وَ تَقَلْقُلِی بَیْنَ أَهْلِ الْمَدِینَةِ حَتَّى تَقْدَمُوا وَ أَرَاکُمْ وَ آنَسَ بِکُمْ فَلَیْتَ هَذِهِ الطَّاغِیَةَ أَذِنَ لِی فَأَتَّخِذَ قَصْراً فِی الطَّائِفِ فَسَکَنْتُهُ وَ أَسْکَنْتُکُمْ مَعِیَ وَ أَضْمَنَ لَهُ أَنْ لَا یَجِیءَ مِنْ نَاحِیَتِنَا مَکْرُوهٌ أَبَداً عنبسة بن مصعب مىگوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که مىفرمود: من از تنهایى و پریشانى خود در میان مردم مدینه به درگاه خداى عزّ و جلّ شکایت مىبرم تا آن گاه که شما به مدینه آیید و من شما را ببینم و با شما الفت گیرم. اى کاش این حکومت خود کامه به من اجازه مىداد تا در طائف محلی را براى خویش بر مىگزیدم و در آنجا سکونت مىکردم و شما را نیز در کنار خویش جایى مىدادم و به او تعهد مىسپردم که از سوى ما به او بدى و زیانى نرسد روایت مذکور گوشه ای از مظلومیت امام صادق علیه السلام در زمان حکومت سفاک وظالم منصور عباسی را میرساند که این خود بحث مفصل تاریخی میطلبد اما در این دوره وانفسا وقبل از آن که امام مشغول تربیت شاگردان وتبیین وتشریح ونیز دفاع واحتجاج از حریم دین ومذهب تشیع دارند شکایتی امام به سوی خدا میکنند مبنی بر این که ای کاش محلی یا مدرسه ای بود- جدای از هیاهوهای زمانه از سختگیری حکومت وبی اعتنایی مردم مدینه- تا برای دوستان وشیعیانشان معارف دینی را بیان کنند معارفی که از اعتقادات واحکام واخلاق تشکیل میشود که در تعالی انسان فقط این نوع علم به کار می آید که غیر آن را فضل نامیده اند قال رسول الله صلّى اللّه علیه و آله: العلم ثلاثة: آیة محکمة أو سنّة قائمة، أو فریضة عادلة، و ما کان سوى ذلک فهو فضل دراین زمان که دشمنان عقیدتی ازادیان انحرافی وفرق ضاله ونیز مکتب های شرقی وغربی در اطراف واکناف کره خاکی علیه دین ومذهب ما در سعی وتلاشند بر ماست در اقتدا به پیشوایمان وتکریم ساحت مقدسش سعی مضاعف در یادگیری معارف دینی خصوصا اعتقادات داشته باشیم که با این سلاح علم هم خودمان را حفظ وهم تعالی بدهیم ونیز دوستانمان را از خطرات دشمن آگاه کنیم
در کافى مىنویسد روزى سفیان بر آن حضرت وارد شد، دید امام جامه سفید و لطیف و زیبایى پوشیده، اعتراض کرد و گفت یا ابن رسول اللَّه سزاوار تو نیست که خود را به دنیا آلوده سازى، امام به او فرمود: ممکن است این گمان براى تو از وضع زندگى رسول خدا و صحابه پیدا شده باشد. آن وضع در نظر تو مجسم شده و گمان کردهاى این یک وظیفهاى است از طرف خداوند مثل سایر وظایف، و مسلمانان باید تا قیامت آن را حفظ کنند و همانطور زندگى کنند. اما بدان که اینطور نیست. رسول خدا در زمانى و جایى زندگى مىکرد که فقر و تنگدستى مستولى بود، عامه مردم از داشتن وسایل و لوازم اولیه زندگى محروم بودند. اگر در عصرى و زمانى وسایل و لوازم فراهم شد، دیگر دلیلى براى آن طرز زندگى نیست، بلکه سزاوارترین مردم براى استفاده از موهبتهاى الهى، مسلمانان و صالحانند نه دیگران ... . یک اصل ثابت و تغییرناپذیر این است که یک نفر مسلمان باید زندگى خود را از زندگى عمومى جدا نداند، باید زندگى خود را با زندگى عموم تطبیق دهد. معنى ندارد درحالى که عموم مردم در بدبختى زندگى مىکنند عده دیگر با مستمسک قراردادن «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتى اخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» در دریاى نعمت غوطهور بشوند هرچند فرض کنیم که از راه حلال به چنگ آورده باشند. خود امام صادق سلام اللَّه علیه که به اقتضاى زمان، زندگى را بر خاندان خود توسعه داده بود، یک وقت اتفاق افتاد که نرخ خواربار ترقى کرد و قحط و غلا پدید آمد. به خادم خود فرمود چقدر آذوقه و گندم ذخیره موجود داریم؟ عرض کرد: زیاد داریم، تا چند ماه ما را بس است. فرمود همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش. گفت اگر بفروشم دیگر نخواهم توانست گندمى تهیه کنم. فرمود لازم نیست، بعد مثل سایر مردم روز به روز از نانوایى تهیه خواهیم کرد، و دستور داد از آن به بعد خادم نانى که تهیه مىکند نصف جو و نصف گندم باشد، یعنى از همان نانى باشد که اکثر مردم استفاده مىکردند. فرمود: من تمکن دارم به فرزندان خودم در این سختى و تنگدستى نان گندم بدهم، اما دوست دارم خداوند ببیند من با مردم مواسات مىکنم. این دین زیبایمان واین منش ورفتار کریمانه پیشوایمان اما درعصر حاضر بارها رهبرمعظم رهبرى درجمع مسئولین کشورى درباره ى ساده زیستى مطالبى کافى و وافى سخنرانى فرموده اند که اگر درکم کردن مشکلات معیشتى مردم با موانعى روبرو هستند وبا تصویب واعمال قوانینى سعى در بر]وردن نیازهاى مردم هستند مى توانند با ساده زیستى تاثیر شگرفى درروحیه مردم بگذارند اما کو ? گوش شنوا وروحیه جهادى إنقاذ فلسطین لا یحصل بالتملق لمنظمة الأمم المتحدة أو قوى الهیمنة أو للکیان الغاصب من باب أولى. سبیل الإنقاذ هو الصمود و المقاومة فقط بتوحید کلمة الفلسطینیین و کلمة التوحید التی هی ذخر لا متناه للحرکة الجهادیة. أرکان هذه المقاومة من ناحیة هم الفئات الفلسطینیة المجاهدة و جمیع أبناء الشعب الفلسطینی المؤمن المقاوم فی الداخل و الخارج، و هی من ناحیة ثانیة الحکومات و الشعوب المسلمة فی کل أرجاء العالم، لا سیما علماء الدین، و المثقفون، و النخب السیاسیة و الجامعیة. إذا استقر هذان الرکنان المحکمان فی مکانهما فلا مراء فی أن الضمائر الحیة و القلوب و الأفکار التی لم یمسخها سحر إعلام الامبراطوریة الإخباریة للاستکبار و الصهیونیة، سوف تهبُّ لنصرة صاحب الحق و المظلوم فی أیة منطقة من العالم کانت، و ستضع أجهزة الاستکبار أمام عاصفة من الأفکار و المشاعر و الأعمال. مقاومة المجاهدین و الشعب الفلسطینی و صبره، و الدعم و المساعدة الشاملة لهم من کل البلدان الإسلامیة سوف تستطیع کسر الطلسم الشیطانی لاغتصاب فلسطین. الطاقة الهائلة للأمة الإسلامیة بمقدورها حل مشکلات العالم الإسلامی بما فی ذلک مشکلة فلسطین الفوریة الملحّة. من موقع امام خامنئی ارسل بریدکم الی : www.zarrin174@gmail.com توجهت أنا والشیخ هاشمی وشخص آخر - لا أرید ذکر اسمه الآن - من طهران إلى قم لزیارة الإمام الخمینی لنسأله ما الذی نفعله بهؤلاء الجواسیس بالتالی؟ هل یبقون، أم لا نحتفظ بهم، خصوصاً وأن الحکومة الموقتة أثارت ضجة عجیبة حول ما یجب فعله بخصوصهم! حین التقینا الإمام وشرح له الإخوة الأوضاع وقالوا إن الإذاعات مثلاً تقول کذا وکذا، وأمریکا تقول کذا، ومسؤولو الحکومة یقولون کذا... تریث الإمام قلیلاً ثم سألنا هذا السؤال الحاسم: »هل تخافون أمریکا؟« قلنا: کلا. قال: احتفظوا بهم إذن! نعم، یشعر الإنسان أن هذا الرجل لا یخشى أبداً هذه العظمة الظاهریة المادیة، وهذه القدرة والإمبراطوریة المتسلحة بکل شیء. عدم خوفه واستهانته المطلقة بالاقتدار المادی للعدو کان حصیلة اقتداره الشخصی وذکائه. الشجاعة الذکیة غیر الشجاعة البلهاء الناتجة عن النوم والغفلة. الطفل مثلاً لا یخشى الإنسان القوی أو الحیوان الخطر، لکن ذلک الإنسان القوی أیضاً لا یخاف الطفل. بید أن الأفراد والمجامیع المختلفة قد یخطئون أحیاناً فی تقییم قدراتهم فلا یرونها.
هر چند این خبر به صورت رسمی تأیید نشده اما جمعه گذشته، اظهارات هاشمی در دیدار با اعضای مجلس خبرگان از سوی یکی از این نمایندگان و توسط سایت «الف» به عنوان «بخش های سانسور شده در خبر رسمی دیدار» منتشر شد که طی آن هاشمی در پاسخ به انتقاد دیگر اعضای مجلس خبرگان درباره حمایت از فرزندانش و اتهام های متوجه آنها گفته است: کی خواسته اند که با اتهامات اعضای خانواده من برخورد کنند که من مانع بوده ام. من حتی نمی توانم از انجام برخی کارها از سوی آنها ممانعت کنم. برخی کارهایی که اعضای خانواده ام انجام می دهند به من ربطی ندارد.
براساس خبر مذکور هاشمی همچنین اظهار داشته بود: «برخی فکر می کنند من گفته ام مشروعیت نظام به رأی مردم است. در حالی که من مشروعیت نظام جمهوری اسلامی را به ولایت فقیه می دانم. مصداق اتم و اکمل ولی فقیه در حال حاضر حضرت آیت الله خامنه ای است و ما کسی را بهتر و توانمندتر از ایشان در اداره کشور نداریم. هر وقت من می خواهم بیشتر به رهبری نزدیک شوم، جریان مرموزی نمی گذارد.»
گفتنی است فائزه و مهدی هاشمی در جریان سازماندهی برخی آشوب ها نقش مستقیم ایفا می کردند و حتی فائزه هاشمی و نیز همسر مهدی هاشمی برای ساعاتی در اثنای اغتشاشات دستگیر و سپس آزاد شدند.
(من کلمته فی لقائه أعضاء أمانة مجمع تشخیص مصلحة النظام - 17/04/1999م)
Design By : ParsSkin.com |